ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 

سلام

حاجي جون گفتن و نوشتن از خرمشهر و بيت المقدس و شهادت ،اگه از نزديك نديده باشي ونرفته باشي يه چيزه و ديدن از نزديك يه چيز ديگه!

يادمه اون روزها 17 سالم بود 5شبانه روز نبرد جانانه توي اون گرماي وحشتناك با حداقل آذوقه وآب وآتش سنگين دشمن ،آميختن ترس عجيبي با ضعف جسمي ناشي از كمبود غذا واب !!!چه جوري بازم شب حمله اصلي خدا روپا نگهمون ميداشت وتا صبح دمار از دشمن در آورديم .

اما همه چيز شايد فراموش بشه ولي يكي داغ فراق دوستان همرزم شهيد ويكي هم داغ خون دل خوردن امثال من در اين دوران ناجوانمردي كه بعضيها حتي قبولمون هم ندارند خيلي سخته وطاقت عجيبي ميخواد.

اميدوارم پير بشي جوون ياعلي كه وب خوبي داري

شهر ماخانه ما ourcity.parsiblog.com

پاسخ

سلام