سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندرزها، صیقل جانها و جلای دل هایند . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 94 آذر 18 , ساعت 9:19 صبح

امام حسن مجتبی سلام الله علیه سه داستان کوتاه از کرم کریم اهل بیت(ع)

السلام علیک یا کریم اهل بیت(ع)؛
سه داستان کوتاه از کرم کریم اهل بیت(ع)
شوهر زن که آمد و از جریان مطلع شد بر زن پرخاشی کرد و گفت: وای بر تو! تنها گوسفند مرا برای مردمی ناشناس می‌کشی، آنگاه می گویی: از قریش بودند!؟

 به گزارش سرویس دینی جام نیوز، بنا به گواهی متون تاریخی و روایی، یکی از ویژگی های منحصر به فرد امام حسن مجتبی (ع)، بخشش بی مانند ایشان در بعد مادی (بخشش مال) و معنوی (دعای مستجاب) بوده است.

بخششی بی مانند

روزی امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و عبدالله بن جعفر به راه حج می رفتند. پس زاد و توشه‌ ی آنان از میان رفت. گرسنه و تشنه به خیمه ‌ای رسیدند که پیرزنی در آن زندگی می کرد. از او آب طلب کردند. پس پیرزن با مهربانی گفت: این گوسفند را بدوشید و شیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید.

سپس از او غذا خواستند، گفت: همین گوسفند را داریم، بکشید و بخورید. یکی از آنان گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن مقداری بریان کرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند.

هنگام رفتن به پیرزن گفتند: ما از بزرگان قریشیم و به حج می رویم. اگر گذرت به مدینه افتاد، نزد ما بیا تا جبران محبت‌های تو را کنیم و بدان که با تو به نیکی رفتار خواهیم کرد.

شوهر زن که آمد و از جریان مطلع شد بر زن پرخاشی کرد و گفت: وای بر تو! تنها گوسفند مرا برای مردمی ناشناس می‌کشی، آنگاه می گویی: از قریش بودند!؟

روزگاری گذشت و کار بر پیرزن سخت شد و از آن محل کوچ کرد و به مدینه عبورش افتاد. امام حسن (سلام الله علیه) او را دید و شناخت. پس پیش رفت و فرمود: مادر مرا می شناسی؟

پیرزن گفت: نه!

فرمود: من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم. آنگاه دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آنگاه او را نزد برادرش حسین بن علی فرستاد، آن حضرت نیز به همان اندازه بدو بخشید و او را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد و او نیز عطایی همانند آنان به او داد.

پاسخ به نیکی

انس بن مالک گوید: یکی از کنیزان امام حسن (ع) شاخه ‌ی گلی را به آن حضرت اهدا کرد. امام آن گل را گرفت و به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد ساختم.

من به حضرت گفتم: ای پسر رسول خدا! آیا به راستی به خاطر اهداء یک شاخه گل ناچیز، او را آزاد کردید؟

امام فرمود: کمال الجود بذل الموجود؛ نهایت بخشش آن است که تمام هستی خود را ببخشی و آن کنیز از مال دنیا جز آن شاخه ‌ی گل را نداشت. خداوند در قرآنش فرموده است: هر گاه کسی به شما تحیت گوید او را همان گونه و بلکه بهتر پاسخ دهید.

پس همانا پاسخ بهتر بخشش او، همان آزاد کردنش بود!

دعا در حق محب اهل بیت

حضرت مجتبی (ع) بیش از بیست و پنج مرتبه با پای پیاده از مدینه به قصد زیارت خانه‌ خدا به مکه رهسپار شد. در یکی از سفرها، پاهای حضرت ورم کرده و صدمه دید. یکی از خدمتکاران عرض کرد: یابن رسول الله! اگر سوار شوید ممکن است قدم هایتان بهبود یابد.

امام فرمود: نه؛ اما در منزلگاه بعدی سیاه پوستی نزد تو خواهد آمد و در دست او روغنی است که درمان ورم قدمهای من در آن است، تو آن روغن را از او بخر.

خدمتکار گفت: پدر و مادرم به فدایت، سابقه ندارد کسی در این منازل چیزی بفروشد.

امام فرمود: آن مرد در نزدیک منزلگاه بعدی است.

خدمتکار گوید: همین که مقدار کمی از آن محل گذشتیم ناگاه آن سیاه پوست پیدا شد.

امام به من فرمود: آن شخص سیاه همین مرد است.

من نیز نزد او رفتم و تقاضای روغن نمودم.

مرد سیاه پوست گفت: این روغن را برای که می خواهی؟ خدمتکار گفت: برای حسن بن علی.

مرد گفت: لطفا مرا به حضور آن حضرت راهنمایی کن و آنگاه با هم به محضر امام حسن (ع) شرفیاب شدند.

مرد گفت: پدر و مادرم فدای تو باد، من نمی دانستم که روغن را برای شما می خواهند، اجازه دهید که قیمتش را نگیرم، چرا که من از ارادتمندان و نوکران شما هستم و اکنون از شما حاجتی دارم و آن این است که به هنگام جدا شدن از همسرم او را درد زایمان بود، از خدا بخواهید که به من پسری سالم و دوستدار شما اهلبیت مرحمت فرماید.

امام فرمود: به خانه‌ات برگرد که خداوند به تو پسری سالم عطا فرموده و او از شیعیان ما می باشد.

آن شخص با عجله به خانه ‌اش بازگشت و همسرش را مشاهده کرد که پسری سالم به دنیا آورده است. پس مجددا به قصد تشکر به محضر امام حسن (ع) بازگشت.

آن کودک بعدها از شاعران خالص و ممتاز آل محمد (ص) گردید و با نام «سید حمیری» معروف گشت.

منابع:

1-ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4: 18.

2-کلینی، اصول کافی، ج1: 463.

3-قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج1: 239.

4-علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 43: 324.

5-شیخ راضی آل یاسین، صلح الحسن (ع): 43.

*حسینی قمی، کرامات و مقامات عرفانی امام حسن مجتبی(ع): 25، 29، 72.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ