سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ شرفى برتر از اسلام نیست ، و نه عزتى ارجمندتر از پرهیزگارى و نه پناهگاهى نکوتر از خویشتندارى ، و نه پایمردیى پیروزتر از توبت و نه گنجى پرمایه‏تر از قناعت . و هیچ مال درویشى را چنان نزداید که آدمى به روزى روزانه بسنده نماید ، و آن که به روزى روزانه اکتفا کرد آسایش خود را فراهم آورد و در راحت و تن آسانى جاى کرد ، و دوستى دنیا کلید دشوارى است و بارگى گرفتارى ، و آز و خودبینى و رشک موجب بى‏پروا افتادن است در گناهان ، و درویشى فراهم کننده همه زشتیهاست در انسان . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 102 فروردین 10 , ساعت 1:34 صبح

مادر شهید آقاباباییان می‌گوید: محسن در معرکه جنگ، پلاکش را گم کرده بود و به دوستانش گفته بود اگر من شهید شدم نشانی خانه را با ماژیک روی سینه‌ام بنویسید تا خانواده‌ام مرا پیدا کنند.

پیکر مرا به آدرسی که روی سینه‌ام نوشته شده ببرید

به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، «محسن آقاباباییان» به تاریخ 9 دی سال 1344 در محله بهداشت که نام قدیمش «قلیونی» بود، متولد شد. سرنوشت آن طور برای این جوان پایین شهری تهرانی رقم زده بود که 20 سال بعد بشود جزو سربازان حضرت روح الله و روز 29 بهمن1364 در جنگ تحمیلی به شهادت برسد و تا ابد رستگار شود. 

«صغری میرجلیلی» مادر محسن از روزی روایت می‌کند که پسر عزم رفتن به جبهه کرد: 

 روزی که محسن را از زیر قرآن رد کردم و راهی جبهه شد، دیگر او را ندیدم. به پدرش گفته بود وقت سربازی‌ام رسیده و باید خودم را معرفی کنم. هر چه پدرش گفت نرو جبهه من در ارتش آشنا دارم که به تهران منتقلت کند، قبول نکرد و گفت: کسی که فقط یک بار جبهه را دیده باشد، نمی‌تواند در تهران خدمت کند. اسمش را در سپاه نوشت و برای خدمت به جبهه اعزام شد. با هم به راه‌آهن رفتیم و محسن با قطار به دوکوهه رفت.

در مدتی که اعزام شد، هیچ خبری از او نداشتیم تا اینکه 28 بهمن خبر دادند پسرم شهید شده. وقتی پیکرش را برای خداحافظی به خانه آوردند، صورتش را بوسیدم. خونی بود. وقتی داشته کنار سنگر بند پوتینش را می‌بسته ترکش خمپاره می‌خورد به پهلویش و از آن طرف هم شیمیایی می‌زنند.

محسن در آن معرکه پلاکش را گم کرده بود و به دوستانش گفته بود اگر من شهید شدم نشانی خانه را با ماژیک روی سینه‌ام بنویسید تا خانواده‌ام مرا پیدا کنند. وقتی پیکرش را آوردند روی سینه‌اش نشانی همین خانه نوشته شده بود و با مراسم تشییع باشکوهی در قطعه 53 بهشت‌زهرا(س) دفنش کردیم.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ