سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با کسی که به او می آموزید و نیز کسی که از او فرا می گیرید، نرمی کنید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
پنج شنبه 89 بهمن 14 , ساعت 7:40 عصر

با سلام به همه دوستداران اهل بیت علیهم السلام شهادت امام ضا (ع) را به شما تبریکعرض میکنم.

رحلت پیامبر اکرم (ص)و شهادت امام حسن مجتبی (ع)و امام رضا (ع)تسلیت باد

حکمرانان از نظر برخى فرقه‏هانکته مهمى در اینجاست که باید حتما خاطرنشان کنیم. برخى از فرقه‏هاى اسلامى معتقدند که اطاعت از حکام واجب است و بهیچوجه نمى‏توان با آنان از در مخالفت درآمد و یا بر ضدشان قیام کرد. دیگر فرق نمى‏کند که ماهیت‏حاکم چه باشد، حتى اگر مرتکب بزرگترین گناهان شود و یا هتک مقدسات کند.

معناى این عقیده آن است که حاکم هر چند بیگناهان را که از اولاد رسول خدا هم باشند بکشد، باز اطاعتش واجب و تمرد از وى حرام است.

این مساله جزء معتقدات برخى از فرقه‏هاى اسلامى است مانند: اهل حدیث، عامه اهل سنت، چه پیش و چه بعد از امام اشعرى که خود او نیز به همین مطلب عقیده‏مند بود.

 

براى تایید این عقیده احادیثى هم به پیغمبر(ص) نسبت داده‏اند، ولى متوجه نبودند که این بر خلاف نص صریح قرآن و حکم عقلى و وجدان مى‏باشد.

بازتاب این اعتقاداین باورداشت‏بازتاب گسترده‏اى بر اندیشه‏هاى نویسندگان، مورخان و حتى علما و فقهایشان بر جاى نهاده که به موجب آن خود را مجبور مى‏دیدند که لغزشها و جنایات حکام را بپوشانند و یا توجیه و تاویل نمایند.

یکى از خواستهاى این حکام آن بود که حقایق مربوط به ائمه علیهم السلام را از نظر مردم پنهان نگه داشته و یا آنها را به گونه بدى بازگو کنند. در این باره علما، نویسندگان و مورخان از هیچ کوششى فروگذار نمى‏کردند و براى اجراى اراده حاکم که - بر حسب عقیده جبرى که خود آنها جعل کرده بودند - اراده خداست، نهایت امکانات خود را به کار مى‏گرفتند. از اینرو مى‏بینیم که در بسیارى از کتابهاى تاریخى نه تنها زندگى امامان ما نوشته نشده بلکه حتى نامشان هم برده نشده است.

دلیل این رویداد نه آن بود که امامان(ع) افرادى گمنام و ناشناخته بودند یا آنکه کسى به آنها توجهى نمى‏نمود. زیرا هر چه بود مردم یا از روى دوستى و تشیع و یا از روى دشمنى و مبارزه با آنان سر و کار داشتند. با اینوصف، حتى نام آنان را در بسیارى از کتب تاریخى نمى‏یابیم. در حالى که آنها حتى از ذکر داستانهایى مربوط به آوازخوانها، رقاصه‏ها و حتى قطاع طریق خوددارى نمى‏کردند.

اینها خیانت نسبت‏به حقیقت‏به شمار مى‏رود، یعنى این نویسندگان در برابر نسلهاى آینده خود مرتکب خیانت‏شدند و امانتى را که لازم بود بعنوان نویسنده رعایت کنند، هرگز نپاییدند.

در چنین شرایطى شیعیان اهلبیت از امکانات کمى براى ذکر حقایق مربوط به امامان خویش برخوردار بودند. آنان همواره تحت تعقیب حکام قرار گرفته و جانشان همیشه در مخاطره بود.

اکنون مى‏پرسید پس چرا خلفا آنهمه علما را ارج مى‏نهادند. چرا آنها را از دورترین نقاط نزد خود فرا مى‏خواندند. آیا این شیوه با موضع خصمانه‏اى که آنان در برابر اهلبیت اتخاذ کرده بودند منافات نداشت؟

پاسخ این سؤال روشن است. نخست علت‏سوء رفتارشان با ائمه این بود که اولا چون مى‏دانستند که حق حکمرانى از آن آنهاست پس مى‏کوشیدند تا با از بین بردنشان این حق نیز پایمال شود.

ثانیا ائمه هرگز حکام مزبور را تایید نمى‏کردند و هیچگاه از کردارشان ابراز خشنودى نمى‏داشتند.

ثالثا ائمه با رفتار نمونه و شخصیت نافذ خود بزرگترین عامل خطر براى جان خلفا و دستگاه قدرتشان به شمار مى‏رفتند.

اما اینکه چگونه علما را آنهمه تشویق مى‏کردند، براى تحقق بخشیدن به هدفها سیاسى معینى بود. البته این حمایت تا حدودى رعایت مى‏شد که زیانى براى حکومتشان در بر نداشته و علم و عالم یکى از ابزار خدمت‏به آنان مى‏بود. آنها مى‏خواستند از این مجرا هدفهاى زیر را تامین کنند:

1 - دانشمندان که طبقه آگاه جامعه را تشکیل مى‏دادند زیر مراقبت و سلطه آنها قرار گیرند.

2 - به دست این دانشمندان بسیارى از نقشه‏هاى خود را به شهادت تاریخ عملى سازند.

3 - خود را در نظر مردم دوستدار علم و عالم جلوه مى‏دادند تا بدینوسیله جلب اطمینان بیشترى کنند و طرد اهلبیت‏با استقبال از علما به نحوى جبران مى‏شد.

4 - تشویق علما وسیله‏اى براى پوشاندن چهره ائمه و به فراموشى سپردن یاد آنها بود.

پس مقام علم و عالم در حدود همین هدفها براى خلفا محترم بود. و گر نه هر بار که از سوى شخصیتى احساس خطر مى‏کردند در رهایى از چنگش به هر وسیله ممکن دست مى‏یازیدند.

احمد امین درباره منصور مى‏نویسد: «معتزلیان را هر بار که لازم مى‏دید فرا مى‏خواند و محدثان و علما را نزد خویش دعوت مى‏کرد، البته این تا وقتى بود که آنان برخوردى با سلطه‏اش پیدا نمى‏کردند، و گرنه دستگاه کیفرى علیه‏شان به کار مى‏افتاد» (1) .

آرى، همین منصور بود که «ابوحنیفه‏» را مسموم کرد و بر امام صادق که از بیعت‏با محمد بن عبدالله علوى سرباز زده بود، همراه با خانواده و شاگردانش، بسیار تنگ مى‏گرفت.

بهرحال، اکنون برگردیم و کلام خود را از آنجا دنبال کنیم که گفتیم حکام بسیار مى‏کوشیدند تا حقایق مربوط به ائمه(ع) باز گفته نشود و یا آنکه بگونه نادرستى آنها را به مردم عرضه مى‏کردند و در این باره از کسانى که عنوان «دانشمند» داشتند نیز کمک مى‏گرفتند.

بنابراین، این راست است اگر بگوییم ابن اثیر، طبرى، ابوالفداء، ابن العبرى، یافعى و ابن خلکان از آن دسته از دانشمندانى بودند که به حقیقت و تاریخ خیانت کردند و در نگارش وقایع انصاف و بیطرفى لازم را نداشتند.

مثلا یکى از موارد لغزش اینان که بوضوح حاکى از تعصب آنان و اطاعت کورکورانه‏شان از حکام است مطلبى است که درباره نحوه درگذشت امام رضا(ع) نوشته‏اند. طبق نوشته ایشان امام انگور خورد و آنقدر زیاد خورد که به مرگش منتهى گردید. (2)

ظاهرا ابن خلدون هم که شخصى اموى مشرب بود مى‏خواسته از اینان پیروى کند که در تاریخ خود چنین آورده: «چون مامون به طوس وارد شد، امام رضا بر اثر انگورى که خورده بود بطور ناگهانى در گذشت. . . » (3)

براستى که این حرفها عجیب است. آخر چگونه انسان مى‏تواند چنان پرخورى را درباره یک آدم معمولى بپذیرد تا چه رسد به امامى که همه به دانش، حکمت، زهد و پارسائیش اعتراف داشتند.

آیا انسان عاقل هیچ به خود اجازه چنین پندارى مى‏دهد که شخصى عاقل و حکیم همچون امام با پرخورى دست‏به خودکشى زده باشد؟

آیا کسى در طول زندگى امام به یاد دارد که وى شخصى پرخور و شکم‏پرست‏بوده باشد؟ یا بر عکس، علم و زهد و تقوا، با صرفنظر از عقل و حکمت، هرگز به انسان اجازه نمى‏دهد تا بدان حد شکم خود را انباشته از خوردنى کند.

اینها تمام ناشى از تعصب مذهبى و پیروى از تمایلات کورکورانه است که به امام چنین نسبتى را مى‏دهند و گر نه کجا عقل و وجدان آدمى چنین رویدادى را مى‏تواند تصدیق کند!

اکنون ببینیم دیگران درباره درگذشت امام(ع) چه گفته‏اند.

نظر برخى دیگر از مورخان‏با نگرشى سریع بر اقوال مورخان درباره درگذشت امام(ع) به بررسى ناهماهنگى گفته‏ها و نقطه نظرهایشان خواهیم رسید.

عده‏اى در این باره فقط خود حادثه را گزارش کرده‏اند ولى هیچگونه ذکرى از علت آن ننموده‏اند و فقط بر سبیل تردید چنین آورده‏اند: «گفته مى‏شود که او مسموم شد و درگذشت‏» (مانند یعقوبى در جلد دوم ص 80 از تاریخش).

نظر دسته سوم‏عده‏اى دیگر مسموم شدن امام را پذیرفته‏اند ولى معتقدند که این جنایت‏به دست عباسیان صورت گرفت. سید امیر على داراى همین عقیده بود که احمد امین نیز بدان اشاره کرده. (4)

براى این نظر سند تاریخى جز آنچه که «اربلى‏» نقل کرده، وجود ندارد. وى عبارتى مبهم در این باره نوشته: «چون دیدند که خلافت‏به اولاد على انتقال یافته على بن موسى را سم دادند و او در رمضان به طوس درگذشت‏» (5) .

نظر چهارم‏برخى نیز گفته‏اند امام به دست مامون مسموم گردید ولى این به رهنمود و تشویق فضل بود.

به نظر ما مامون هرگز نیازى به تشویق یا راهنمایى براى انجام این کار نداشت، چه خود موقعیت امام را بخوبى احساس مى‏کرد. روشن است که این نظریه براى تبرئه مامون ابراز شده، چه فضل مدتها پیش از امام به دست مامون کشته شده بود. از این گذشته، چگونه مى‏توان باور کرد که مامون این جنایت را تنها به خاطر خوشایند فضل انجام داده و خودش هیچگونه تمایلى بدان نداشته است!

نظر پنجم‏برخى دیگر گفته‏اند که امام به مرگ طبیعى درگذشت و هرگز مسمومیتى در کار نبود. براى اثبات این موضوع دلایلى ذکر کرده‏اند.

یکى از این افراد «ابن جوزى‏» است که پس از نقل قول از دیگران که نوشته‏اند پس از یک استحمام در برابر امام(ع) بشقابى از انگور که بوسیله سوزن زهرآلود مسموم شده بود، نهادند و او با تناول انگورها مسموم شده بدرود حیات گفت، ابن جوزى مى‏نویسد که این درست نیست که بگوییم مامون عامل مسموم کردن وى بوده باشد. چه اگر اینطور بود پس چرا آنهمه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه مى‏کرد. این حادثه چنان بر مامون گران آمد که از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشامیدن و هر گونه لذتى چشم پوشیده بود. (6)

البته عبارت ابن جوزى حاکى از آن است که مسموم شدن امام را پذیرفته ولى منکر آنست که مامون عامل این جنایت‏بوده باشد.

«اربلى‏» نیز به پیروى از ابن جوزى همین عقیده را ابراز کرده و همانگونه بر گفته خویش دلیل آورده است.

احمد امین نیز از کسانى است که معتقدند کسى غیر از مامون بود که سم را به امام خورانیده، چه او حتى پس از مرگ امام و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز مى‏پوشید و بعلاوه، مامون با علما درباره برترى حضرت على(ع) مباحثه مى‏کرد (7)

دکتر احمد محمود صبحى نیز چنین پنداشته که داستان مسمومیت امام رضا(ع) از مطالب ساختگى شیعه است که هرگز بین موقعیت امام در نزد مامون که از آن همه ارجمندى برخوردار بود با خورانیدن سم به او، تناقضى احساس نمى‏کنند. (8)

دلایل کسانى که در تبرئه مامون از جنایت‏سم خورانى سعى کرده‏اند، به شرح زیر خلاصه مى‏گردد:

1 - پیمان ولیعهدى که به موجب آن امام پس از مامون به خلافت مى‏رسید.

2 - بزرگداشت‏شان امام و تایید شرف و علم و فضیلت وى و ارجمندى خانواده‏اش.

3 - به همسرى وى در آوردن دخترش که خود عامل تحکیم دوستى میان آن دو بود.

4 - استدلال مامون بر برترى على(ع) در برابر علما.

5 - ابراز اندوه فراوان پس از درگذشت امام بطورى که از خوردن و آشامیدن و دیگر لذتها روى گردانده بود.

6 - دفن کردن امام در کنار قبر پدرش رشید، و اینکه او خود بر جسد وى نماز گزارد.

7 - پس از درگذشت امام، او همچنان لباس سبز مى‏پوشید حتى پس از ورودش به بغداد.

8 - پیوسته با علویان به رغم اقدامهاى مکرر بر ضدش، مهربانى مى‏نمود.

9 - خلق و خوى مامون به او اجازه چنین جنایتى نمى‏داد.

10 - مسمومیت امام از جعلیات شیعه است.

این خلاصه همه دلایلى بود که تبرئه کنندگان مامون آورده‏اند. ولى بنظر ما اینان یا به تمام حقایق، علم کافى نداشتند و در نتیجه نتوانستند نظر درستى درباره این مساله تاریخى ابراز کنند، و یا آنکه حقیقت را مى‏دانستند ولى به داب پیشینیان خود بر ضد ائمه تعصب ورزیده به پیروى از هواى خویش و خلفایشان، حقایق مضر به احوالشان را لوث کرده‏اند.

واقع امر اینست که تمام چیزهایى که اینان ذکر کرده‏اند هیچکدام مانع از آن نبود که مامون براى دفع خطر وجود امام(ع) دست‏به توطئه بزند، همانگونه که قبلا هم همین بلا را بر سر وزیرش فضل بن‏سهل آورده بود. فضل نیز مقامى شامخ نزد مامون داشت و حتى اصرار داشت که دخترش را هم به وى تزویج کند.

او همچنین فرمانده خود «هرثمة بن اعین‏» را نیز به مجرد ورود به مرو سر به نیست کرد، بى‏آنکه کوچکترین مجالى براى دفاع به وى بدهد و یا شکایتش را استماع کند. توطئه‏هاى مامون گریبانگیر طاهر و فرزندانش و دیگران و دیگران نیز شد. اینان وزرا و فرماندهانش بودند که براى مامون و تحکیم پایه‏هاى قدرتش آنهمه خدمت کرده و دیگران را با زور و شمشیر به اطاعتش در آورده بودند.

با اینوصف مى‏بینیم که چگونه همه را یکى پس از دیگرى به دیار عدم فرستاد در حالى که نسبت‏به همه نیز ابراز محبت و سپاسگزارى مى‏نمود. مامون کسى بود که بخاطر سلطنت و حکومت، برادر خود را بکشت، حال چگونه به همین انگیزه از کشتن امام رضا دست‏باز دارد. آیا این معقول است که بگوییم به نظر وى امام رضا از تمام این خدمتگزاران صدیقش و حتى از برادرش محبوبتر مى‏نمود؟

اما اینکه بر مرگ امام ابراز حزن و سوگوارى نمود قضیه روشن است. مگر در آن شرایط از چنان افعى مکار و سیاست‏بازى مى‏شد انتظار شادمانى و سرور برد؟

مگر هم او نبود که فضل را کشت و سپس بر مرگش اندوه فراوان ابراز داشت (9) و قاتلانش را هم که به دستور خود او بودند، از دم تیغ گذرانید. بعد هم سر آنان را نزد حسن - برادر فضل - فرستاد و دخترش هم را به عقد وى درآورد. اما پس از پیروزى بر ابن شکله، حسن را نیز از مقامش سرنگون ساخت. (10)

طاهر را نیز خود او کشت ولى بیدرنگ یحیى بن اکثم را از سوى خود نزد فرزندانش گسیل داشت تا مراتب تسلیت‏خلیفه را به ایشان ابراز کند. سپس فرزندان طاهر را بر جاى پدر بنشاند ولى بتدریج همه را یکى پس از دیگرى سرنگون نمود.

از این قبیل جنایات، مامون بسیار کرده که اکنون مجال ذکر همه آنها نیست. به همین قیاس، عکس‏العملها و گفته‏هایش در مرگ امام رضا(ع) نیز کوچکترین ارزشى نداشت. چه اگر راست مى‏گفت پس چگونه دست‏به خون هفت تن از برادران امام بیالود و علویان را تحت‏شکنجه و آزار درآورد و به کارگزار خود در مصر نوشت که منبرها را شستشو دهد، چه بر فرازشان نام امام رضا(ع) در خطبه‏ها رانده شده بود.

مامون از چه شرافتى برخوردار بود که بگوییم کشتن امام با خلق و خوى وى ناسازگار بود. آیا کشتن آن همه افراد مگر منافاتى با مهر و محبتش داشت که پیوسته نسبت‏به آنان ابراز مى‏داشت. بنابراین، مهر ورزیش نسبت‏به امام نیز هیچگونه منافاتى با قتلش نمى‏توانست داشته باشد.

اما اینکه علویان را بزرگ مى‏داشت علت را خودش در نامه‏اى که به عباسیان نوشته، چنین بیان مى‏دارد که این بزرگداشت جزئى از سیاست وى به شمار مى‏رود. لذا پس از درگذشت امام رضا(ع) دیگر لباس سبز را - که ویژه علویان بود - نپوشید، هفت تن از برادران امام را به قتل رسانید و به فرمانروایان خود در هر نقطه‏اى دستور داد که به دستگیرى علویان بپردازند.

اما سخن احمد امین که نوشته علویان بر ضد مامون بسیار قیام کرده بودند، ادعایى است که هرگز صحت ندارد. زیرا در تاریخ حتى نام یک قیام پس از درگذشت امام رضا(ع) ثبت نشده، بجز قیام «عبدالرحمن بن احمد» در یمن که انگیزه‏اش را همه مورخان ظلم کارگزاران خلیفه نوشته‏اند، و همچنین شورش برادران امام(ع) که به خونخواهى وى برخاسته بودند.

اما اینکه گفته‏اند داستان مسمومیت امام از ساختگیهاى شیعه است، باید گفت که پیش از شیعه خود تاریخنویسان سنى این جنایت را به مامون نسبت داده بودند و شیعیان نیز شرح این داستان را در کتابهاى اهل سنت مى‏خواندند که منابع بسیارى از آنان را ما در همین کتاب ذکر کرده‏ایم.

با اینهمه اگر کسى باز در تبرئه مامون و حسن نیتش اصرار دارد به این سؤال پاسخ دهد که چرا پس از درگذشت امام، مقام ولیعهدى را به فرزندش حضرت جواد(ع) عرضه نکرد، در حالى که او نیز دامادش بود و به فضل و علم و کمالاتش نیز اعتراف مى‏کرد. حضرت جواد به رغم خردسالیش تحسین عباسیان را نسبت‏به فضل و کمال خویش برانگیخته بود. مناظره وى با «یحیى بن اکثم‏» معروف است که با چه مهارتى به سؤالهاى وى پاسخ مى‏داد (11) به علاوه، صغر سن نمى‏توانست‏بهانه عدم واگذارى مقام ولیعهدى به امام جواد(ع) باشد، چه ولیعهدى معنایش تصدى عملى امور مملکتى نیست و تازه خلفا و حتى رشید، پدر مامون، براى کسانى بیعت ولیعهدى گرفته بودند که بمراتب خردسالتر از امام جواد بودند.

نظر ششم که نظرى درست است!

طبق این نظر امام(ع) بدون شک مسموم گردید. کسانى که بر این عقیده‏اند گروه بزرگى را تشکیل مى‏دهند که ابن جوزى نیز بدانها اشاره کرده است.

شیعیان بطور کلى این نظر را تایید کرده‏اند مگر مرحوم اربلى در کشف الغمة که خود را همعقیده با ابن طاوس و شیخ مفید دانسته است. ولى ظاهر امر چنین است که شیخ مفید نیز قایل به مسمومیت امام بوده، چه نوشته است: آن دو - یعنى مامون و رضا - با همدیگر انگورى را تناول کردند سپس امام(ع) بیمار شد و مامون نیز خود را به بیمارى زد!!. .

یکى از امورى که بهترین دلیل بر شهادت امام(ع) به شمار مى‏رود اتفاق شیعه بر این مطلب است. چه آنان بهتر و عمیق‏تر به احوال امامان خود مى‏پرداختند و دلیلى هم براى تحریف یا کتمان حقایق در این زمینه نداشتند.

از اهل سنت و دیگران نیز گروه بسیارى از دانشمندان و مورخان هستند که منکر مرگ طبیعى امام(ع) بوده و یا لااقل مسمومیت وى را قولى مرحج دانسته‏اند. مانند این افراد:

- ابن حجر در صواعق ص 122 - ابن صباغ مالکى در فصول المهمة ص 250.

- مسعودى در اثبات الوصیة ص 208، التنبیه و الاشراف ص 203، مروج الذهب / 3 / ص 417.

- قلقشندى در مآثر الانافة فى معالم الخلافه / 1 / ص 211.

- قندوزى حنفى در ینابیع المودة ص 263 و 385.

- جرجى زیدان در تاریخ تمدن اسلامى / 2 / بخش 4 / ص 440، و در صفحه آخر از کتاب امین و مامون.

- ابوبکر خوارزمى در رساله خود - احمد شلبى در تاریخ اسلامى و تمدن اسلامى / 3 / ص 107.

- ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبین - ابوزکریا موصلى در تاریخ موصل 171 / 352 - ابن طباطبا در الآداب السلطانیة ص 218 - شبلنجى، در نور الابصار ص 176 و 177 چاپ سال 1948.

سمعانى در انسابش / 6 / ص 139.

- در سنن ابن ماجه به نقل تهذیب تهذیب الکمال فى اسماء الرجال ص 278 - عارف تامر در الامامة فی الاسلام ص 125.

- دکتر کامل مصطفى شیبى در الصلة بین التصوف و التشیع ص 226.

و بسیارى دیگر. . .

بازتاب قتل امام(ع) در زمان مامون

چون به کتابهاى تاریخى مراجعه مى‏کنیم درمى‏یابیم که شهادت امام رضا(ع) به دست مامون به وسیله سم، حتى در زمان مامون نیز امرى معروف و بر سر زبانهاى مردم بود. بطورى که مامون خود شکوه از این اتهام مى‏کرد که چرا مردم او را عامل مسموم کردن امام مى‏پنداشتند!

در روایت آمده که هنگام مرگ امام(ع) مردم اجتماع کرده و پیوسته مى‏گفتند که این مرد - یعنى مامون - وى را ترور کرده است. در این باره آنقدر صدا به اعتراض برخاست که مامون مجبور شد محمد بن جعفر، عموى امام، را به سویشان بفرستد و براى متفرق کردنشان بگوید که امام(ع) امروز براى احتراز از آشوب از منزل خارج نمى‏شود. (12)

ابن خلدون علت قیام ابراهیم فرزند امام موسى(ع) را آن دانسته که وى مامون را متهم به قتل برادرش مى‏نمود. (13) ابراهیم نیز به اتفاق مورخان به دست مامون مسموم گردید. برادرش نیز زید بن موسى که در مصر شورش کرده بود به دست همین خلیفه مسموم شد. اینکه یعقوبى نوشته که مامون ابراهیم و زید را مورد عفو قرار داد (14) منافاتى با آن ندارد که مدتى بعد با نیرنگ به ایشان سم خورانیده باشد. چه آنان به خونخواهى برادر خود برخاسته بودند و عفو مامون یک ژست ظاهرى مى‏بود.

طبق نقل برخى از منابع تاریخى یکى دیگر از برادران امام رضا(ع) به نام احمد بن موسى چون از حیله مامون آگاه شد. همراه سه هزار تن - و به روایتى دوازده هزار - از بغداد قیام کرد. کارگزار مامون در شیراز به نام «قتلغ خان‏» به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از کشمکشهایى هم او هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید. (15)

در آن ایام برادر دیگر امام رضا(ع) به نام هارون بن موسى همراه با بیست و دو تن از علویان به سوى خراسان مى‏آمد. بزرگ این قافله خواهر امام رضا یعنى حضرت فاطمه(ع) بود (16) . مامون ماموران انتظامى خود را دستور داد تا بر قافله بتازند. آنها نیز همه را مجروح و پراکنده کردند. هارون نیز در این نبرد مجروح شد ولى سپس او را در حالى که بر سر سفره غذا نشسته بود غافلگیر کرده بقتل رساندند. (17)

مى‏گویند حتى به حضرت فاطمه(ع) نیز در ساوه زهر خورانیدند که پس از چند روزى او هم به شهادت رسید. (18)

دیگر از قربانیان مامون، برادر دیگر امام(ع) به نام حمزة بن موسى بود.

با توجه به این وقایع درمى‏یابیم که مساله شهادت امام به دست مامون در همان ایام نیز امرى شایع میان مردم گردیده بود.

پیشگویى امام(ع) و اجدادش

افزون بر تمام آنچه که گذشت‏یاد این نکته نیز لازم است که امام رضا(ع) شهادتش را بوسیله زهر خود بارها پیشگویى کرده بود. به علاوه، اجداد پاکش نیز سالها پیش از وى رویداد شهادت امام رضا(ع) را خبر داده بودند.

مى‏توان روایات وارد شده در این زمینه را به سه طبقه تقسیم کرد:

1 - آن دسته از روایات که از زبان پیغمبر(ص) یا ائمه(ع) نقل شده و حاکى از به شهادت رسانیدن امام رضا در طوس است. در این باره پنج‏حدیث وارد شده.

2 - آن دسته از روایات که از خود امام رضا(ع) نقل شده که شهادتش به دست مامون و دفنش را در طوس کنار قبر هارون، پیشگویى نموده است.

پى‏نوشت‏ها:

(1) ضحى الاسلام / 3 / ص 202 و نیز جلد 2 / ص 46 و 47.

(2) الکامل / 5 / ص 150 - طبرى / 11 / ص 1030 - تاریخ ابوالفداء / 2 / ص 23 - مختصر تاریخ الدول / ص 134 - مرآة الجنان / 2 / ص 12 - وفیات الاعیان / 1 / ص 321 (چاپ 1310 هجرى) - برخى از اینان داستان مسموم شدن را با تعبیر «گفته مى‏شود. . . » بیان کرده‏اند.

(3) تاریخ ابن خلدون / 3 / ص 250.

(4) روح الاسلام، سید امیر على / ص 311 و 312 - احمد امین چنین نگاشته: «اگر براستى او را مسموم کرده باشند، حتما این سم را کسى غیر از مامون به او خورانیده، یعنى یکى از مدعیان حکومت‏براى خاندان عباسى‏».

(5) الامام الرضا ولى عهد المامون / ص 102 به نقل از خلاصة الذهب المسبوک / ص 142.

(6) تذکرة الخواص / ص 355.

(7) ضحى الاسلام / 3 / ص 295 و 296.

(8) نظریة الامامة / ص 387.

(9) التاریخ الاسلامى و الحضارة الاسلامیة / 3 / ص 322 - ماثر الانافة / 1 / ص 211. درباره چگونگى قتل فضل سخن گفتیم و دیگر آن را تکرار نمى‏کنیم.

(10) لطف التدبیر / ص 166.

(11) الصواعق المحرقة، فصول المهمة، ینابیع المودة، اثبات الوصیة، بحار، اعیان الشیعة، احقاق الحق جلد 2 به نقل از: اخبار الدول قرمانى، نور الابصار، ائمة الهدى هاشمى، الاتحاف بحب الاشراف، مفتاح النجا فى مناقب اهل العبا. . .

(12) مسند الامام الرضا / 1 / ص 130 - بحار / 49 / ص 299 - عیون اخبار الرضا / 2 / ص 242.

(13) تاریخ ابن خلدون / 3 / ص 115.

(14) مشاکلة الناس لزمانهم / ص 29.

(15) قیام سادات علوى / ص 169 - اعیان الشیعة / 10 از مجلد 11 / ص 286 و 287 به نقل از کتاب الانساب از محمد بن هارون موسوى نیشابورى - مدینة الحسین (سرى دوم) ص 91 - بحار / 8 / ص 308 - حیاة الامام موسى بن جعفر / 2 / ص 413 - فرق الشیعة / حاشیه ص 97 به نقل از بحر الانساب (چاپ بمبئى) و سایر منابع.

(16) قیام سادات علوى / ص 168.

(17) جامع الانساب / ص 56 - قیام سادات علوى / ص 161 - حیاة الامام موسى بن جعفر / 2.

(18) قیام سادات علوى / ص 168

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ